۰۵
مرداد ۹۳
اعترافات من:
اعتراف میکنم یه بار زنگ زدم 700(اپراتور ایرانسل)کلی پشت خط منتظر موندم،بعداز یه ربع یه پسری جواب داد،منم حواسم به گوشی نبود یه دفعه هول شدم گفتم:ببخشید منزل آقای ایرانسل!!
اعترافات من:
اعتراف میکنم بچه که بودم میخواستم برم دستشویی،تلویزیون را خاموش میکردم که کارتون تموم نشه،وقتی برمی گشتم گریه میکردمو به مادرم میگفتم کاره تو بوده روشن کردی کارتون تموم شده!!
اعترافات من:
یه روز وایساده بودم منتظر تاکسی،هی میگفتم:دروازه شیراز،دروازه شیراز،بعداز چندبار دیدم بدجور بهم نگاه میکنن!!دورو برمو خوب نگاه کردم دیدم وایسادم دروازه شیرازو هی میگم دروازه شیراز!!
اعترافات من:
اعتراف میکنم سوم دبیرستان بودم،امتحان شیمی داشتیم منم که نخونده بودم بعد از امتحان تو شلوغی برگمو گذاشتم توی کیفم،هفته ی بعد دبیرمون کلی معذرت خواست وگفت برگه شمارو گم کردم،پیدا میکنم میارم.
اعترافات من:
اعتراف میکنم واسه مصاحبه استخدامی رفته بودم،یارو گفت اصول دین رامیتونی نام ببری؟منم شروع کردم:اصول دین پنج بُوّد دانستنش گنج بُوّد
ادامه دارد.....
۹۳/۰۵/۰۵
خوشحالم که اینجام
آدرس وبلاگ شما فقط یک نقطه کم داشت. بعد از اسم وبلاگتون نقطه رو نذاشته بودید . لطفا تصحیحش بفرمایید تا دوستان هم از طریق ادرسون بتونن به اینجا برسن
موفق باشید .