۲۴
مرداد ۹۳
یادش بخیرهای من"7"
یادش بخیرهای من:
یادش بخیر:توی خوابگاه هرکس زود بیدار میشد لباسهای تمیزو شیک وپیک می پوشیدوهرکس هم دیر بیدار میشد لباسهای داغون.آخه هیچ کس لباسای خودشونمی پوشید.رئیس مرکز میگفت:من عاشق این سادگی ورفاقتتونم.
یادش بخیرهای من:
یادش بخیر:با بچه ها سینما خیلی میرفتیم،تمام فیلمهای سینماها رو میدیدم ومنتظر عوض شدن فیلمها میشدیم. یادمه یه فیلم را 4مرتبه دیدیم.یکی از دوستامون که یه کم شوت میزد بعد از4مرتبه دیدن میگفت:من فکرکنم این فیلم را قبلا دیدم.یادمه اسم فیلمش "افعی"بود.
یادش بخیرهای من:
یادش بخیر:یادمه چند وقتی بود که غذای مرکز بد شده بود، برای همین یه شب همه باهم متحد شدیم و وقتی رفتیم سلف سرویس برای خوردن شام،رفتیم توی آشپزخونه ودیگ غذا را کامل ریختیم رو زمین.وا ویلایی بود اون شب که نگو.بعداز اون غذا عالی شد.
یادش بخیرهای من:
یادش بخیر:یه استاد داشتیم که خیلی گیر بود،یه روز برا اینکه کلاسش تعطیل بشه شیر نفت بخاری را تا ته بازکردیم(بخاریهای دوره ی ما نفتی بود اونم از نوع چکّه ای)خلاصه نفت توی مخزن جمع شد و بعد از یه ربع کل بخاری شد یه گلوله بزرگ آتیش.استاد ترسیدوکلاس راتعطیل کرد.اونروزهمه کلاسهامون تعطیل شدورفتیم خوابگاه.چون تا ظهر بخاری بدبخت داشت می سوخت.
۹۳/۰۵/۲۴