دریایی

همه چی،ازهمه جا

دریایی

همه چی،ازهمه جا

دریایی

سلام
چون به دریا ودریادلان خیلی علاقه دارم اسم وبلاگمو ((دریایی))گذاشتم.
تصمیم دارم توی وبلاگم هرمطلبی که قشنگ،جالب،دیدنی،خواندنی،شنیدنی و....باشه رابذارم والبته تعدادی ازشعرهام...که تقدیم می کنم به دریای شعرهام وشمادریادلان

پیام های کوتاه
  • ۲۱ خرداد ۹۳ , ۱۲:۳۱
    !!!!
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۹ شهریور ۹۴، ۲۰:۵۴ - ترانه ...
    : ) لایک
۰۲
مهر ۹۳

یادش بخیرهای من11

یادش بخیر:فکر کنم سال دوم درسمون توی مرکز بود،اون روزا مرکزما هنوزگازکشی نشده بود.برای همین از نفت وگازوئیل برای روشن کردن بخاری وآب گرم کن استفاده میکردیم.یه شب نشسته بودیم توی خوابگاه که یه دفعه باصدای سوختم سوختمِ یکی از بچه ها پریدیم بیرون.بله یه بنده خدایی توی آفتابه گازوئیل ریخته بوده،یه بنده خدای دیگه هم ازهمه جا بی خبرچون آب قطع بوده ومیخواسته وضوبگیره اشتباهی آفتابه گازوئیل را برمی داره و.....

یادش بخیرهای من

یادش بخیر:شبها از ساعت10تا6صبح به ترتیب بایدنگهبانی میدادیم.یه شب من نگهبان شدم ازساعت10شب تا12.اونشب خیلی خوابم میومد.بچه ها هم اکثراَ تا12بیداربودن.من دفترچه ی نگهبانی را تحویل گرفتم ورفتم توی خوابگاه خوابیدم وبه بچه ها سپردم که اگه سرپرست اومد زود بیدارم کنید.خلاصه صبح بیدارشدم و دیدم که ای وای دفترچه ی نگهبانی را که به نفر بعد تحویل ندادم هیچ،اصلا دفترچه نبود.ازبچه ها پرسیدم،اونا هم گفتن دیشب سرپرست اومد بالا سرت وگفت مگه نگهبان نیستی؟چراخوابیدی؟توهم در جوابش گفتی:خب خسته بودم خوابیدم.بعد گفت:حالا چیکارکنم؟میخوای خودم جات نگهبانی بدم؟تو هم دفترو بهش دادی وگفتی دستتون درد نکنه.من اولش فکر کردم که بچه ها الکی میگن،اما وقتی نگاه غضب آلود سرپرست را دیدم فهمیدم دیشب چه گندی زدم.    خلاصه تنبیه شدم وبه مدت یک هفته نگهبان بدترین ساعت شدم یعنی از2شب تا4صبح.

یادش بخیرهای من

یادش بخیر:هرماه مسابقه ای داشتیم بین خودمون به اسم پرتاب لیوان.توی این مسابقه باید لیوانها مون را از بالکن طبقه دوم خوابگاه به صورت عمودی می انداختیم پایین.برنده ها میرفتن مرحله بعد تا بالاخره یه نفر اول می شد.وای که چقدر لیوان می شکستیم.راسی مسابقمون هیچ جایزه ای نداشت.(دیوونه بودیم نه؟)


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۰۲
hamid

نظرات  (۱۰)

بععله اولا من از بینایی کامل برخوردار هستم  ... به خدا شوخی نمی کنما همین دیروزی تست دادم دوما از نظر من مگه جای سوال پرسیدن هم داره معلومه که نههه

الان گناه من چیه که هی میام و دس خالی بر میگردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام

خاطره ی اولیتون عالی بود .
۰۵ مهر ۹۳ ، ۲۲:۰۰ کلبه تنهایی

✘.. می دانــــی چقــــدر ســـخت اســـت که مـ❤ــن باغـــم قلـــم بـــردارم

با بغــــض واژه هـــ❤ــــایم را انتخــاب کــنــم

وبا اشــکـــ آن هارا بنــویســـم

وتـــو با خنـــده آن هـــارا بخوانــ❤ـی؟

می دانــ❤ــی ✘..؟؟؟

 


اپـــــــــــــــــــم

کم پیدایی برادر من؟؟
در مقابل همه چیـــــــــــــــــــــــــز می توان مقاومت کرد جـــــــــــــز مهربونی و خوبی
۰۳ مهر ۹۳ ، ۱۱:۴۴ کلبه تنهایی
────(♥)(♥)(♥)────(♥)(♥)(♥) _
──(♥)██████(♥)(♥)██████(♥)
─(♥)████████(♥)████████(♥)
─(♥)██████████████████(♥)
──(♥)████████████████(♥)
────(♥)████████████(♥) __
──────(♥)████████(♥)
────────(♥)████(♥) __
─────────(♥)██(♥)
───────────(♥)

درد تنهایـــــــــی کشیـــــــــــــــــــــدن
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفـــــــــید
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانــــــــــگی
و من این شاهکــــارِ را به قیمتِ همه فصلهایِ قشنگِ زندگیم خریده ام
تو هر چه میخواهـــــــــی مـــــــرا بخوان
دیوانـــــه، خود خــــواه، بی احساس
نمیــــفروشــــــــم....!!!!
۰۳ مهر ۹۳ ، ۱۱:۴۳ کلبه تنهایی
سلام. خیلی ممنون.
سر پستت میخوابی اره؟؟
بدو یه هفته نگهبان!!
همیشه خوش خواب باشید..خوابی خوش وآرام!!
امان از دست شما.امان...لیوانارو چرا آخهههه


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی