۲۴
مهر ۹۳
یادش بخیرهای من13
یادش بخیر:پشت مرکز ما(همون دانشسرای تربیت معلم)زاینده رود رد میشد.وقتی میگم پشتش یعنی دقیقا نزدیکه نزدیک.هروقت دلمون میگرفت یا حوصله نداشتیم میرفتیم لب رودخونه وصفاو آب بازی و...یادش بخیر.
یادش بخیرهای من
یادش بخیر:یه روز امتحان داشتیم ومن نخونده بودم،تصمیم به تقلب گرفتم.یکی از بچه ها میگفت ومنم تند تند می نوشتم.تا اینکه یکی از مراقبها اومد وبین ما وایساد.منم بقیه را چرت وپرت نوشتم.اما خدا راشکرنمره آوردم.
یادش بخیرهای من
یادش بخیر:امتحان درس تاریخ داشتیم.استادمون اومدوسئوالها راپخش کرد وبعدهم گفت: من میرم توی دفتر،شماهم راحت باشید.ماهم از خدا خواسته شروع کردیم به تقلب،خلاصه امتحان تموم شدو استاد برگه ها را صحیح کرد.فقط 5نفر نمره آوردن،بقیه همه خراب.استاد گفت:فکر کردید زرنگید؟سئوالهای شماهمه یک جور بودن اما جای سئوالها باهم فرق میکرد.دیگه سرامتحاناش جرات تقلب نداشتیم.
یادش بخیرهای من:
یادش بخیر: فارغ التحصیل شدیم وقرار بود دیگه بعداز 4سال باهم بودن وبعداز اون همه خاطره های تلخ وشیرین از هم جدا بشیم.بخدا خیلی سخت بود خیلی.همه گریه میکردیم،به طرز فجیعی هم گریه میکردیم.سرپرست هم بادیدن این حال ما گریه افتاد.معاون مرکز که از دیرکردن ما ونرفتن ما نگران شده بود اومد توی ساختمان خوابگاه که ما رو بفرسته،اما اونم به ما پیوست وباحالت گریه میگفت زود اینارو رد کنید برن خونه هاشون.
یادش بخیرهای من:
یادش بخیر:رفتیم که با شروع سال تحصیلی بریم سرکلاس وبه بچه های مردم سواد یاد بدیم،اونم کی؟ما یک مشت آتیش پاره.اما......
ادامه دارد.....
۹۳/۰۷/۲۴