دریایی

همه چی،ازهمه جا

دریایی

همه چی،ازهمه جا

دریایی

سلام
چون به دریا ودریادلان خیلی علاقه دارم اسم وبلاگمو ((دریایی))گذاشتم.
تصمیم دارم توی وبلاگم هرمطلبی که قشنگ،جالب،دیدنی،خواندنی،شنیدنی و....باشه رابذارم والبته تعدادی ازشعرهام...که تقدیم می کنم به دریای شعرهام وشمادریادلان

پیام های کوتاه
  • ۲۱ خرداد ۹۳ , ۱۲:۳۱
    !!!!
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۹ شهریور ۹۴، ۲۰:۵۴ - ترانه ...
    : ) لایک
۰۹
آذر ۹۳

یادش بخیرهای من"15"

یادش بخیر:کنکور شرکت کردمو در رشته ی روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی قبول شدم.آخ یادم نمیره چون رشته ی مورد علاقمو قبول شده بودم اونم توی یه دانشگاه معتبر.خلاصه ثبت نام کردمو خوابگاه گرفتمو با دوستای جدید آشنا شدموشیطونیام دوباره شروع شد.هرچند هروقت ازخونه به طرف تهران میومدم بدجور دلم میگرفت،اماگذران وقت بادوستا وشیطنتها،تلخیه دوری را از بین میبرد.

یادش بخیرهای من:

یادش بخیر:یه سه هفته ای طول کشید تا با محیط تهران ودانشگاه وخوابگاه و دوستام اُخت بگیرم.یکی از بزرگترین مشکلاتم(که البته بعد سریع باهاش کنار اومدم)خوابگاه بود.فکرشو بکنید،منی که 4سال توی محیط خوابگاه بزرگ شده بودم حالا خوابگاه بشه بزرگترین مشکلم.دلیلشم این بودکه من توی یه خوابگاه 4نفری بودم که 2نفر از اونا اهل تسنن بودن.تازه هم رشته ای هم نبودیم.

یادش بخیرهای من:

یادش بخیر:روزای اول توی خوابگاه آی اذیت میشدم که نگو.امایواش یواش عادت کردم و تازه یکی ازهمون بچه های اهل تسنن شد بهترین دوستم،تازه وقتی فهمیدم پدرش شهیدشده وهمرزم ودوست نزدیک شهید همت بوده،وقتی عکسای بچه گی خودشو باشهید همت دیدم،وقتی دیدم چقدر عاشق شهیدهمته منم بیشتر عاشقش شدم.

یادش بخیرهای من:

یادش بخیر:مسابقه ی ایران واسترالیا بودو منم توی رستوران دانشگاه نشسته بودم وبازی را می دیدم،یه نفر زد روی شونم وگفت:آقابازی چند چنده؟جوابشودادم.دوباره پرسید:چنددقیقه گذشته؟بازم جوابشودادم.چندلحظه بعدگفت:چقدر دیگه مونده تموم بشه؟منم بدون اینکه نگاهش کنم دستشوگرفتم وکشیدم وگفتم:بیاحاجی بشین وبازی رونگاه کن وبیخیال ماشو.نشست بغلم،منم برگشتم نگاهش کردم،دیدم وای رئیس دانشگاهه.کلی خجالت کشیدم.

یادش بخیرهای من:

یادش بخیر:ازبس توی کلاس شیطونی میکردم همه ی استادا میگفتن بیا بشین جلو ونمیذاشتن آخرکلاس بشینم.اما جلوی کلاسم کار خودمو میکردم.

ادامه دارد....

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۰۹
hamid

نظرات  (۳)

۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۶:۱۶ محمد حسین سیمیار
یادش بخیر؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الان مگه چند سالته؟؟
ضمن من دقت کردم اکثر آقایون از دوران سربازیشون خاطره میگن
نکنه وران سربازیتون یادش بخیر ندارههمش به شر بوده  هان؟؟؟؟
شایدم سربازی نرفتین اصن!!

پاسخ:
من سربازی نرفتم
چقد دلنشین مینویسید خاطراتتونو......
پاسخ:
لطف دارید.قشنگ می بینیدومیخونید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی