۳۱
تیر ۹۳
اعترافات من:
وقتی ازخیابون رد میشم اسم تابلوی مغازه ها رومیخونم،اگه توماشینم باشم سعی میکنم همه روبخونم،اگه نشه یه جورایی وجدان درد میگیرم!!!این عادتو ازبچه گی دارم،چون معلم کلاس اوّلمون گفته بود برای اینکه روخونیتون خوب بشه تابلوی مغازه هاوتیتر روزنامه ها روبخونید.
اعترافات من:
برای اوّلین باربه آبی وقرمز روی شیر دستشویی دانشگاه اعتمادکردم،اعتراف میکنم بااینکه3ساعت ازاعتمادم نگذشته اماخیلی پشیمونم.
اعترافات من:
اعتراف میکنم کلاس اول دبستان که بودم زنگ تفریح ازترس اینکه صفموگم نکنم یکی ازهمکلاسیامو نشون میکردم وتاآخرزنگ تعقیبش میکردم که صفموپیداکنم.
اعتراف یکی دیگه:
اینو یه دخترخانومی برام اعتراف کرد:بنده خدا میگفت:
اعتراف میکنم کارتون فوتبالیستها که پخش میشد میرفتم لباس خوشکلامو می پوشیدم که وقتی توی دوربین نگاه میکنن عاشقم بشن!!
۹۳/۰۴/۳۱
من هنوز هم نمی خواهم تورا.....
به دست خاطرات بسپارم