دریایی

همه چی،ازهمه جا

دریایی

همه چی،ازهمه جا

دریایی

سلام
چون به دریا ودریادلان خیلی علاقه دارم اسم وبلاگمو ((دریایی))گذاشتم.
تصمیم دارم توی وبلاگم هرمطلبی که قشنگ،جالب،دیدنی،خواندنی،شنیدنی و....باشه رابذارم والبته تعدادی ازشعرهام...که تقدیم می کنم به دریای شعرهام وشمادریادلان

پیام های کوتاه
  • ۲۱ خرداد ۹۳ , ۱۲:۳۱
    !!!!
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۹ شهریور ۹۴، ۲۰:۵۴ - ترانه ...
    : ) لایک
۱۳
مهر ۹۳

یادش بخیرهای من 12

یادش بخیرهای من:

یادش بخیر:یه سال از طرف مرکز رفتیم اردو(بندرعباس وجزیره قشم)روزی که قرارشدبریم جزیره با لنج رفتیم.وقت ناهار توی لنج وروی دریا بودیم.ناهار نون وپنیردادن.ماهم که گشنه بودیم بااین چیزا راضی نشدیم وشروع کردیم غرغر کردن.یه دفعه یکی از بچه ها اومد پیش من وچندتای دیگه وگفت اگه پایه هستید بریم یه غذای توپ بخوریم.گفتم الان،اینجا وسط دریا؟خلاصه چهارنفری رفتیم طبقه ی پایین لنج.دیدیم به به قلیه ماهی.ازگشنگی همه راخوردیمواومدیم بیرون.نیم ساعت بعد صدای خدمه ی لنج بلندشد.ماهم ازترس هیچی نگفتیم تاوقتی که رسیدیم رفتیم وبامعذرت خواهی وپرداخت پول غذا قضیه را ختم به خیرکردیم.

یادش بخیرهای من:

یادش بخیر:توی جزیره تشنه شدیم.من دیدم یه ظرف آب بزرگ جلوی یه مغازه گذاشتن،سریع رفتم و دوتا لیوان آب خوردم.راه افتادم برم که دیدم یه بچه جلوما گرفت وگفت:آقا1000تومن.گفتم چی؟من که چیزی نخریدم.گفت:پول آب.میشه1000تومن.داشتم شاخ درمی آوردم.آخه اولین باری بودکه میدیدم آب پولیه.

یادش بخیرهای من:

یادش بخیر:توی همون اردو بارئیس مرکز رفتیم توی بستنی فروشی.برای همه بستنی سفارش داد.خودش هم شیرموزگرفت واومدپیش ماسرمیزنشست.من حواسشو پرت کردم ویکی از بچه ها شیرموزشو خورد.کلی خندیدیم.سه مرتبه این بلا روسرش آوردیم.

یادش بخیرهای من:

یادش بخیر:یه روز بعد ازظهر توی مرکزخوابیدم.چون شب قبلش نخوابیده بودم یه خواب سنگینی رفتم که نگو.خلاصه بیدارکه شدم یکی ازبچه هاگفت:بیا این پولو بگیرو برو از بوفه 5تابستنی بگیر.منم ازخدا خواسته رفتم.سرپرستمون هم اونجا بود،تا منو دید عصبانی شدوشروع کرد دادوبیداد،که این چه قیافه ایه.خجالت بکش.من تورابدبخت میکنم و....منم ازهمه جا بیخبرفقط نگاهش می کردموم می پرسیدم آخه چرا؟گفت به آینه یه نگاه بندازتا بفهمی.به آینه نگاه کردم وازخجالت نمی دونستم چکارکنم.خواب که بودم بچه ها مثل یه خانوم آرایشم کرده بودن.واااااااااااای نمیدونیدچه حالی داشتم.انواع واقسام آرایشها روصورتم بود.تازه فهمیدم که چرا دوستام تا منو میدنو من سلامشون میکردم به جای جواب سلام می خندیدن.

یه چند روزی سوژه بودم.

ادامه دارد...........

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۱۳
hamid

نظرات  (۲)

عاااااالی

مثل همیشه....
بیگ لایک حمید خانوم!!
اون شیر موزه عجب میچسبه هااااااااا اونم دزدیشش اوووفففف

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی